مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

وقتی که مانی دست دادن رو یاد گررفت

  تازه از شمال برگشته بودیم خونه,وقتی ازش خواستم دست بده.یهو دستاش رو آورد جلو,خیلی ذوق کردم اون روز هزار بار ازش خواستم که دست بده..با تموم عروسکاش مخصوصا پوه که خیلی دوستش داره دست داد               ...
5 تير 1391

هدیه برای مانی

بابایی که از سر کار برمی گشت برای مانی جونی کتاب خرید کتاب شعر کودکانه و کتاب الاغ دانا(که بعید به نظر می رسه اینطوری باشه)وکتاب جذاب خاله سوسکه بابایی داشت برای پسرش کتاب می خوند که جوجو خوابش برد,  مانی خوش به حالت دیگه داره بهت حسودیم میشه  علاوه بر کتابا حلقه زنجیر هم هست ...
5 تير 1391

هدیه برای مانی

بابایی که از سر کار برمی گشت برای مانی جونی کتاب خرید کتاب شعر کودکانه و کتاب الاغ دانا(که بعید به نظر می رسه اینطوری باشه)وکتاب جذاب خاله سوسکه بابایی داشت برای پسرش کتاب می خوند که جوجو خوابش برد, مانی خوش به حالت دیگه داره بهت حسودیم میشه علاوه بر کتابا حلقه زنجیر هم هست ...
5 تير 1391

تاب بازی

تاب تاب    تاب بازی چند روزه که وقتی برات این شعر رو می خونم می خندی بابایی می گه وقتشه که تاب بازی کنی چقدر منتظر بودیم دنیا بیای و این روزا رو ببینیم باورم نمی شه اینقدر زود بزرگ می شی انگار همین دیروز بود خودم تاب بازی می کردم تاب تاب تاب بازی خدا منو نندازی اگه می خوای بندازی بغل مامان بغل بابا بندازی ...
4 تير 1391

تاب بازی

تاب تاب تاب بازی چند روزه که وقتی برات این شعر رو می خونم می خندی بابایی می گه وقتشه که تاب بازی کنی چقدر منتظر بودیم دنیا بیای و این روزا رو ببینیم باورم نمی شه اینقدر زود بزرگ می شی انگار همین دیروز بود خودم تاب بازی می کردم تاب تاب تاب بازی خدا منو نندازی اگه می خوای بندازی بغل مامان بغل بابا بندازی ...
4 تير 1391

خاطرات

افتادن بند ناف شستنت با وجود بند ناف خیلی سخت بود.دقیقا روز نهم بود که صبح وقتی مامان جون پوشکت رو عوض می کرد متوجه افتادنش شد.منو بابایی هم اونو نگهش داشتیم.البته یه سری ها اعتقادهای عجیب و غریب دارن و بند ناف رو تو یه مکان خاص مثل  دانشگاه و ... می اندازن.ما خدا رو شکر خرافاتی نیستیم. ...
3 تير 1391